وبلاگ شخصی من



به خانه می رفت
با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی یدی؟ پدرش گفت .
دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید .

وبرادرش کیفش را زیر و رو می کرد
در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود .
تنها مادر بزرگش دیده بود
شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود .


#حسین_پناهی

Instagram


وبلاگ شخصی من

نمی دانم چه می خواهم خدایا
به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته ی من
چرا فسرده است این قلب پر سوز

ز جمع آشنایان می گریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها
به بیمار دل خود می دهم گوش

گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستند

از این مردم، که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند

دل من، ای دل دیوانه ی من
که می سوزی از این بیگانگی ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را، بس کن از این دیوانگی ها


#فروغ_فرخزاد



Instagram


وبلاگ شخصی من

این برگ‌های زرد 
به خاطر پاییز نیست 
که از شاخه می‌افتند 
قرار است تو از این کوچه بگذری 

و آن‌ها 
پیشی می‌گیرند از یکدیگر 
برای فرش کردن مسیرت 

گنجشک‌ها 
از روی عادت نمی‌خوانند، 
سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند 
برای خوش‌آمد گفتن 
به تو 

باران برای تو می‌بارد 
و رنگین‌کمان 
– ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش – 
سرک کشیده از پسِ کوه 
تا رسیدن تو را تماشا کند. 

نسیم هم مُدام
می‌رود و بازمی‌گردد
با رؤیای گذر از درز روسری
و یدن عطر موهایت!
زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها
برای تو می‌گردند
و من
به دورِ تو!


#یغما_گلرویی

Instagram


وبلاگ شخصی من

آخرین جستجو ها

تعمیر لوازم خانگی با ضمانت و قیمت ارزان yazdanbag19.loxblog.com خرید آنلاین لوازم یدکی لیفتراک پارکت autoposter دانلود رایگان آنلاین درب آسان بازشو آلومینیومی و درب ایزی اوپن ژینا کالا نمایندگی انحصاری تاچ بیوتی و هانی هیر زندگی رویایی